انترناسیونال است نجات ِ انسان‌ها


صفحه یِ اصلی  |   نشریات  |   کتاب‌خانه  |   آرشیو  |   پیوندها  |   تماس

2015-10-22

ادبيات لمپن‌پرولتري
فايل صداي بالايي به زبان آذري است و من نيز گوينده ي آن را نمي‌شناسم. تنها آن را از طريق گوشي يکي از دوستانم شنيدم. من در اين نوشته سعي خوام کرد موضع طبقاتي اين گوينده را مشخص کنم.
گوينده عليه تمام وضع موجود عصيان مي‌کند حتا عليه شريف‌ترين و انقلابي‌ترين انسان‌ها. تمامي تنفر خود از وضع موجود و ستم موجود را با فحاشي به زمين و زمان اعلام مي‌دارد. عليه مقدس‌ترين اعتقادات مردم که ابزار ستم و استثمار طبقه ي حاکمه شده‌است فحش مي‌دهد تا تقدس هم‌آن اعتقادات را در خود زنده نگاه‌دارد.
در زير ترجمه ي اين متن و تفسيري از آن ارائه مي‌شود. در ترجمه کليه ي کلمات رکيک لمپني عينا ترجمه شده‌اند:
«پول آب را نپرداختم. الان آبي براي حمام کردن ندارم. حمام، شامپو و ريکارو ؟؟؟»
گوينده ي لمپن حتا امکان مالي پرداخت پول آب خود را ندارد. آيا ممکن است او بورژوا باشد؟
«به هرکي دوست گفتم، من رو ؟؟؟. دوست، دشمن و مرشد ؟؟؟ رو ؟؟؟»
او از روابط بيگانه از روابط انساني انسان‌ها ي از خود بيگانه شکايت مي‌کند. اما شکايتي به سبک لمپني.
«صدا ي اين بچه‌ها هم مغز ما رو گاييد. صدا ي اين بچه‌ها هم مغز ما رو ؟؟؟. بچه‌رو، بچه‌بازو، ساري‌قلي‌خان رو ؟؟؟»
اين تنها نشان‌گر سردرگمي طبقاتي اين فرد است. فردي متعلق به طبقه‌اي ناپاي‌دار.
«پدرمان بهشت را به دو دانه گندم فروخت و خورد . بيا از ته دل بگو آدم و حوا رو ؟؟؟»
اين طبقه که گوينده نيز بدان متعلق است بهشت خود را نه با کار خويش که با مفت خوري مي‌خواهد. او به کار کردن و لذت بردن از آن عادت ندارد. اين طبقه پرولتارياي صنعتي نيز نمي‌تواند باشد.
«در آفرينش جوانان به کلي ناديده گرفته شده‌اند. مکتب عرفان رو که انکارکننده ي اين امر است رو ؟؟؟»
اين هم تاکيدي است بر زنده‌گي مشقت‌بار و لذت طلب اين طبقه.
:گفتند تو را خالق سبحان آزاد آفريده است. گفتم اي دوست دروغ‌گو تو را ؟؟؟»
اين طبقه به دترمينيسم تاريخي تا حدودي آگاهي دارد. اين طبقه خوب مي‌داند که وضع اسف‌‌بار او ناشي از بي اراده‌گي او نيست که ناشي از شرايط اجتماعي-طبقاتي و تاريخي است.
«نمي‌دانم ؟؟؟؟ اين خلق ؟؟؟. اما من شخصا از هم‌اين‌جا، همه‌جا رو ؟؟؟»
او نيز به وضع خلق زحمت‌کش آگاه است. ولي موقعيتي تاريخي رهايي‌بخشي که پرولتاريا ي صنعتي دارد را چون ندارد ناچار فحاشي مي‌کند.
«مدام به کله‌مان نماز صبح و نماز شب فروکردند. مسجد و صومعه و راهب ترسا رو ؟؟؟»
او حتا وقتي براي نماز خواندن و عبادت کردن ندارد! از دغل‌بازي و دورويي‌ها ي مسجد نشين‌ها (معمولا بورژوازي بازاري) متنفر است.
«ملت بي‌چاره اگر هر ماه رهبرش رو مي‌بينه. رهبر و ولايت و پير جماران‌و ؟؟؟»
بلاشک او ظرفيت انقلابي دارد. او از تمامي ظواهر طبقه ي حاکمه بيزار است.
«کار شب و روزم‌ان شده شنيدن نوحه. نوحه و نوحه‌خون و کسي که نوحه‌رو درآورده رو ؟؟؟»
او از فرهنگ پيشاسرمايه‌داري متنفر است، همين.
«چه برايت بگويم در اين دنيا اي پير ِ مغان- مغان، پارس‌آباد، تبريز و تهران رو ؟؟؟»
«از دينمان چه مانده جز چند ملا يِ پر از کک‌ومک- حوزه، موعضه، واعظ و ملا رو ؟؟؟»
«بيرون از خانه که بيايي همه جا پر است از چاله و دست‌انداز- بيرون از خانه که بيايي همه
جا پر است از چاله و دست‌انداز- لودر، آقاشوفر، دنده و فرمان رو ؟؟؟»
«مسئله درک‌کردن است مگر نه زندگي بدون درک و فهم ارزشي ندارد- حيواني که زندگي کند ولي فهم و درک نداشته‌باشد رو ؟؟؟»
«مانتو يِ کوتاه مي‌پوشي و به هر ادايي در مي‌آوري؟- باسن، مانتوفروش و مقعد سوزان رو ؟؟؟»
«به نام آزادي هر چه خواستند با ما کردند- يزدي، بازرگان و دکترچمران رو ؟؟؟»
«چه بدانم کانت که هست؟ مارکس که هست؟ نيچه که هست؟- هگل، هايدگر و قايتان ؟؟؟؟ رو ؟؟؟»
«تمامي بودجه به طرح‌هاي عمراني خرج مي‌شود- دروغ، دروغ‌گو و رشته يِ عمران رو ؟؟؟»
«کوچ مي‌دادند ميليون‌ها انسان را اين‌ها- هيتلر، استالين و سلطان الان رو ؟؟؟»
«همه شيطان رو ؟؟؟، ؟؟؟ به من چه- من تنها تلاشم اين است که اهورامزدا رو ؟؟؟»
«يک جوان نفهم، بي‌شعور و لات است- انساني به نام علي شريعتي رو ؟؟؟»
«همه‌کس هرکسي رو که چپ مي‌بيني ؟؟؟- تريبون رسمي رژيم، کيهان رو ؟؟؟»
«همه ي انسان‌ها به يک‌ديگر جفتک مي‌اندازند- اسمش خلق باشد، امت باشد، مردم ايران رو ؟؟؟»
«شهر خوي را که به پنج‌ش مشهور شده!! مخصوصا- آفتاب‌گردان و باغ گلستان رو ؟؟؟»
«مي‌دانم، مي‌دانم اگر ؟؟؟ کارمان راه نمي‌افتد- کارفرمايي که کارگرها رو ؟؟؟ رو ؟؟؟»
«سيگارم تموم شد، پولي براي سيگار خريدن ندارم- توتون، تنباکو و سيگار و قليان رو ؟؟؟»
«هر الاغي مي‌رسد مي‌گويد از ارشد در‌نيامدي؟- ارشد، دکترا و کسي که از ارشد دراومده رو
؟؟؟- ارشد، دکترا و کسي که از ارشد دراومده رو ؟؟؟»
«هر کسي سر مي‌رسه از من يه نخ سيگار مي‌خواد- هر کسي سر مي‌رسه از من يه نخ سيگار مي‌خواد-
مقنعه، وينستون و پال‌مال و سيما رو ؟؟؟»
«من در جهان چيزي جز ؟؟؟يم ندارم- ن؟؟؟ پس چي کنم؟ من اين معما رو ؟؟؟»
«نفتم رو مي‌فروشي مي‌دي به چند عرب نفهم؟؟- عراق، فلستين و حتا لبنان رو ؟؟؟»
«اين نفهم پدر سگ ؟؟؟ هي اس‌ام‌اس مي‌فرسته- «اين نفهم پدر سگ ؟؟؟ هي اس‌ام‌اس مي‌فرسته-
ال‌جي، اريکسون و يکي هم نوکيا رو ؟؟؟»
«هي! هوا هم ما رو سرکار گذاشته- هوا رو ابرها رو کلاغي که آسمونه رو ؟؟؟»
«باز هم دلم گرفته- کلاغي که آسمونه رو ؟؟؟»
«همه سرباز رو ؟؟؟- من هم گره‌بان رو ؟؟؟- گره‌باني که من رو سرباز برد، افسر دژبان رو ؟؟؟»
«؟؟؟ ؟؟؟ ؟؟؟»